و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز!

ساخت وبلاگ
« از نَفْثَةُ المَصْدوری که مهجوری بدان راحتی تواند یافت، چاره نیست...  »، و از دردهایی که شبها به سراغ تن تب کرده می‌آیند و شب را ظلمات می‌کنند گریزی نه، و از بغض و رنج و محنتی که الم جان‌‌اند و جان را به تن می‌پیچانند و تن تب‌کرده را به زمین، گزیری نه!  شبِ دیرتر که می‌شود، گاهی از دردهایش تنم در و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز!...
ما را در سایت و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3genesis0 بازدید : 70 تاريخ : پنجشنبه 29 تير 1396 ساعت: 1:43

قد کوتاهی داشت. حسام با آن قد بلندترش گفته بود همان سالهای دور دیده بودمش-هر چند فاصله ی سنی شان زیاد بوده باشد-، و به من از او و دیگری می گفت. آخرین بار هم دیده بودش. کی بود؟ شاید ده سال قبلتر.

امین آن شنبه که آمد گفت: خبر داری؟ خودم را زده بودم به نفهمی. گفتم نه. مثل روزی که به خودم گفته بودند. 

 حتی اگر اتوبوس اهواز هم نبود، گلدانی در تهران شاید، یا برج چهارمی در کالیفرنیا. از تهران تا سئول راهی نبود. 

و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز!...
ما را در سایت و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3genesis0 بازدید : 66 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 2:15

دومین بار بود از اولین مرحله. گفته‌اند سه فاز و هر فاز چهار بار. و هر بار دو هفته‌ای یکبار. اولین بار از همان اول خیلی بد بود. این دومی از همان اول آتفگقدر بد نبود. اما نیمه شب به بعد تهوع و دردهای بیشتر و... استفراغ و.... صبح به زحمت بیدار شدم. شاید سر جمع یک ساعتی خوابیده بودم. چشمم که باز شد دی و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز!...
ما را در سایت و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3genesis0 بازدید : 70 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 2:15

شاید بتوانم بگویم که مرا برای معلم بودن ساخته اند. حداقل اگر اخلاق و منش خوبی هم نداشنه باشم، ولی اگر حوصله ای داشنه باشم، می توانم مطالب را خوب به متعلم احتمالی انتقال بدهم. هر چند دیگر آن شوق سالهای کمی دورتر را برای درس دادن ندارم. حتی یک هزارمش. ولی باز این هست که هروقت درسی دادم، بیشتر مواقع ت و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز!...
ما را در سایت و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3genesis0 بازدید : 75 تاريخ : يکشنبه 25 تير 1396 ساعت: 5:39

درد هست. همیشه بوده. امشب باز کمی با شدت بیشتر. می خواهم ابله را ادانه بدهم، چند روز است. اما فعلا همه چیز متوقف شده است. نمی توانم ابله را بدست گیرم. یک سوم کتاب را حاشیه نوشته ام، شاید ماده ی خانی از برای تحقیقی در سه گانه ی داستایسکی. هرچند خواندنش برای خودم بیشتر از برای شناخت خودم است. با ابله و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز!...
ما را در سایت و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3genesis0 بازدید : 73 تاريخ : يکشنبه 25 تير 1396 ساعت: 5:39

شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز!...
ما را در سایت و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3genesis0 بازدید : 71 تاريخ : يکشنبه 25 تير 1396 ساعت: 5:39

اوضاع و احوال کمی پیچیده شده. واکنش بدنم در اولین قدم بنحو عجیبی بد بود. احوالم چندان مساعد نیست، دیشب تب داشتم، درد استخوان از همه بیشتر آزار می دهد، انگار انبان باروتی که محتاج آتش بوده. گفتند فعلاً باید اینجا باشی-جای دیگری هم اصلا می توانستم باشم؟!-، اجازه داده اند، به لطف، از تلفن در حد پیام د و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز!...
ما را در سایت و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3genesis0 بازدید : 64 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 1:02

چند نفر را از نزدیک می شناسم که به همین "برج چهارم" و همین نوعش مبتلا بورند و دست بر قضا بر بالینشان بوده ام. پس با چیزی که می شود دید چندان غریب نیستم ولی یا چیزی که دارد رخ می دهد بیشتر غریبه. به دانسته های پزشکی ام چیزکهایی اضافه می شود، که البته مثل دانسته های دیگرم جندان مهم نیست. شخصاً درباره و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز!...
ما را در سایت و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3genesis0 بازدید : 70 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 1:02

مناظره می کردیم. می گفت: "آمدم کنارت گرفتم، کنار گرفتی".  گفتمش: "وصل تو بس عزیز آمد. افسوس که عمر وفا نمی کند". گفت: "امشب اگر نمی آمدم از میان ما چیزی می رفت، فوت می شد. بیگانگی می شد درین حال".  مناظره دراز می شد، گفتند چه می گویی؟ گفتمش چرا جواب اینها را نمی دهی؟ گفت: می ترسم دلشان رنجه شود.  م و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز!...
ما را در سایت و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3genesis0 بازدید : 65 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 1:02

گفت و گویی که امروز در خیابان شنیدم. طرفین گفت و گو یک مغازه دار بودند و یک دستفروش. دستفروش موتورش را جلوی ویترین مغازه دار گذاشته یود.

گفت و گو: 

مغازه دار: رضا... مسخره ... این ویترینه ها! چرا موتورت رو جلوش پارک کردی! 

رضا: اون سایه است! 

-----

ناتاناییل اشاره به کتاب مایده های زمینی و مایده های تازه اثر آندره ژید دارد. 

و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز!...
ما را در سایت و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3genesis0 بازدید : 61 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 1:02

درد استخوان و خستگی و چیزهای ناخوشایند دیگر همچنان ادامه دارند. اوضاع و احوال جالبی نیست. ملال و اندوه ادامه دارد و بیشتر می شوند: و این دو با هم خود پدیده ی غریبی است. جسم ام کم طاقت تر شده. دوست دارم زودتر برگردم. اینجا غربت زده ام انگاری. دوست دارم برگردم به همان شهر کوچک ساحلی. اینجا دلم گرفته و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز!...
ما را در سایت و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3genesis0 بازدید : 73 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 1:02

پزشکها به کسی که بیماری صعب العلاجی دارد می گویند اگر درمانها جواب ندهند عمر چندان بلندی نخواهی داشت-و 'عمر بلند' برای من مبهم است-، شاید هشت یا نه ماه. اینکه اگر درمانها، به تعبیر پزشکها، جواب دهند هم، مشخص نمی کند آن فرد بیمار چقدر دیگر زنده خواهد ماند: عمر طبیعی اش را خواهد داشت یا از متوسط عمر و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز!...
ما را در سایت و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3genesis0 بازدید : 64 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 1:02

امروز به قدر کاقی ناخوش یودم و کارد درد به استخوان رسیده بود. ولی این شوق هم بود که بر می گردم خانه. و کمی شاید احوال روحی ام بهتر شود. همین شوق بافث می شد درد جسم و آلام جان را بیشتر تاب بیلورم. شب قبل هم ناخوش بودم مثل شب قبلتر و  شبهای قبلتر و... . ظهر داغی بود و حال ناخوشم، بدتر می شد. فرودگاه و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز!...
ما را در سایت و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3genesis0 بازدید : 64 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 1:02

چیز غریبی در من است؟ گمان نمی کنم. بقول امروزیها تیپم کلاسیک است! در ورودی و گیت اول: مامور بنحو خاصی به من نگاه می کند. کسی جلوی من ایستاده و یک جعبه کایوچویی بزرگ دارد (شاید هفتاد هشتاد لیتری)، و از گیت عبور می کند. مامور نگاهی سریع و سرسری به جعبه اش می اندازد. نوبت من است: کوله پشتب و عصا و کی و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز!...
ما را در سایت و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3genesis0 بازدید : 65 تاريخ : يکشنبه 11 تير 1396 ساعت: 17:00

بعد از ظهر رفتم دیدن دوستی عزیز که رواندرمانگرم نیز هست. بعد از دو سال می دیدمش. دو ساعت و نیم جلسه درمان و بعدش نیز همنشینی. با مهربانی و صمیمیت. در رواندرمانگری دوستی می ورزد و به مخاطب به چشم بیمار یا یک بسته پول نگاه نمی کند. هر چه بتواند انجام می دهد. در دوستی مهربانی اش بی منت و بی رشوت است، و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز!...
ما را در سایت و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3genesis0 بازدید : 69 تاريخ : يکشنبه 11 تير 1396 ساعت: 17:00

یکی از مسائلِ ما الان این است: داروهای اصلی و مهمّی که مربوط به این نورسیده است—بخصوص سرنگی خاص که در تمام این سالهایِ درمانِ مشکلِ پا و سیستمِ عصبی—، هر هفته تزریق می‎کردم، و علاوه بر آن، داروهایی بوده که در بیمارستان تزریق می‎کردم. یکی از سوزنها دقیقًا مهمترین دارویی است که، پیش از شروع و لزومِ ش و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز!...
ما را در سایت و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3genesis0 بازدید : 68 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 9:35

  بعد از شاید ده سال، دارم ابلهِ داستایسکی(/داستایفسکی) را می‎خوانم. بخشِ اوّل تمام شُده است، خستگیِ مفرطی که هر روز انگار بیشتر شُده در این یک ماه و اندی، مانعِ سرعتِ بیشتر است. یادداشتهایِ زیادیِ کنارِ کتاب نوشته‎ام، بیشتر حدیثِ نَفْس، و اینکه چقدر شباهت بینِ خودم و ابله می‎بینم و ترسِ از خودم بی و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز!...
ما را در سایت و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3genesis0 بازدید : 71 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 9:35

  تصوّر می‎کنم جُزْ سنّ‎وسالِ 17 یا 18 سالگی(آنهم مدّتی کوتاه)، که تصوّراتِ خام و ناپُخته‎تری از این روزهایم نسبت به زندگی داشتم، هیچوقت سعی‎ای   به جدّ و از سرِ صداقت برایِ بهبودِ خودم(/زندگی‎ام) نکرده‎ام. همیشه نوعی اِهمال، کاهلی،  ساده‎دلی،  سَبُکْ‎سَری، کارِ امروز به     فردا افگندن، و ... و .. و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز!...
ما را در سایت و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3genesis0 بازدید : 65 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 9:35

شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز!...
ما را در سایت و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3genesis0 بازدید : 66 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 9:35

مادر قصّه می‎کرد. یک روز گفت: خاکِ آدمی را که سرشتند، هفتاد و چند روز آبِ دریایِ غم بر خاکش ریختند و یک روز آبِ دریایِ شادی. قصّه‎یِ غریبی بود. کِی قرار است رنگِ دریایِ شادی را ببینیم؟

و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز!...
ما را در سایت و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3genesis0 بازدید : 69 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 9:35